ستر مسطور...

ساخت وبلاگ
تكرار و توضيح خواستن آستانه ي او بود براي يك انفجار بزرگ... 

ستر مسطور......
ما را در سایت ستر مسطور... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr-banoooo بازدید : 81 تاريخ : دوشنبه 10 تير 1398 ساعت: 19:42

تصادف... خانه ي ما را برانداخت... كاشانه ي ما را بر انداخت ...دو هفته يا شايد بيشتر است كه نخوابيده ام يا نهايتا روي هم رفته 10 ساعت خوابيده ام...تمام بدنم و جسمم و روحم درد دارد ... و صداي ناله ها و ستر مسطور......
ما را در سایت ستر مسطور... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr-banoooo بازدید : 86 تاريخ : دوشنبه 10 تير 1398 ساعت: 19:42

برایت گفته بودم که غم تا انتهای وجودم بالا امده ... برایت گفته بودم که غم نفسم را بند اورده ... برایت از خودم و غم گفته بودم ... دست هایم را بگیر  و مرا با خودت ببر به دور دست های خاطره ... به غم سلامی دوباره می دهم ... با آغوشی باز ...  

ستر مسطور......
ما را در سایت ستر مسطور... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr-banoooo بازدید : 90 تاريخ : دوشنبه 10 تير 1398 ساعت: 19:42

فكر ميكنم دوستي ام با تمام دوستانم به پايان خود رسيده است...

نه اينكه اتفاقي افتاده باشد...

نه اينكه دوستشان نداشته باشم...

نه اينكه افسرده باشم و بخواهم آنها را از زندگي ام حذف كنم... 

نه

دليلش هيچكدام از اين ها نيست

تنها مي توانم بگويم من ديگر آدم دوستي هاي سابق زندگي ام نيستم

مي خواهم به درون خودم احترام بگذارم ...

ستر مسطور......
ما را در سایت ستر مسطور... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr-banoooo بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 10 تير 1398 ساعت: 19:42

ساده بودي مثل سايه .... مثل شبنم رو شقايق ...

مثل لبخند سپيده ... مثل شب گريه ي عاشق ...

بي تو شب دوباره آينه روبروي غم گرفته...

پنجره بازه به بارون ... من ولي دلم گرفته ...

واژه رنگ زندگي بود وقتي تو فكر تو بودم ...

عطر گل با نفسم بود وقتي از تو مي سرودم...

وقت راهي شدن تو كفترا شعرامو بردن...

چشام از ستاره سوختن منو به گريه سپردن...

رفتي و شب پر شد از من... از من و دلواپسي ها ...

رفتي و من و سپردي به زبان اطلسي ها... 

واژه رنگ زندگي بود ... 

 

ستر مسطور......
ما را در سایت ستر مسطور... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr-banoooo بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 10 تير 1398 ساعت: 19:42